یکی از فیلمهای جالبی که تا بحال دیده ام، فیلم ماتریکس است. در این فیلم مفاهیم عجیب غریبی زیادی مطرح میشود و خیلیها سر در نمیآورند که دیالوگها و بطور کلی داستان فیلم چه معنایی میدهد؟ هر منتقدی حرفی میزند و خودش هم سر از نقدهایش در نمیآورد. اما اگر با آموزشهای مدیتیشن آشنا باشید، متوجه میشوید معانی نفهته در فیلم چندان هم پیچیده نیست.
در ادامه تعدادی از دیالوگها را تحلیل میکنم تا با حقیقت نهفته در آن آشنا شوید:
-
- پسرک یوگی: تلاش نکن که قاشق را خم کنی، این غیرممکن است. در عوض سعی کن که حقیقت را درک کنی.
- نیو: کدام حقیقت؟
- پسرک یوگی: قاشق وجود ندارد.
- نیو: قاشق وجود ندارد؟
- پسرک یوگی: آنوقت متوجه میشوی که این قاشق نیست که خم میشود، این تویی که خم میشوی.
حقیقت:اگر به دنبال تغییر (خم کردن) واقعیت زندگی ات هستی نباید به دنبال چیزهای بیرون از خودت باشی، صرفا کافیست درون خودت را تغییر دهی تا زندگی بیرونی ات هم تغییر کند.
-
- نیو:میخواهی چه چیزی به من بگویی؟ اینکه میتوانم از گلولهها جاخالی بدهم؟
- مورفیوس:نه. من میخواهم به تو بگویم که هنگامیکه آماده باشی، نیازی به این کار (جا خالی دادن) نداری.
حقیقت:یعنی وقتی تغییر کردی و با پتانسیلهای بیشمارت آشنا شدی، نیازی نداری برای رسیدن به چیزی تلاش کنی،همه چیز با یک اراده و تصمیم اتفاق میافتد و نقش تو تنها مشاهده کردن هست.
ماتریکسیک سیستمه نئو. سیستم دشمن ماست. اما وقتی داخلش هستی، اطرافت رو نگاه میکنی چی میبینی؟ بیزینسمنها، معلمها، وکلا، نجارها. افکار زیادی از مردم که ما میخوایم نجات بدیم. اما وقتی شروع میکنیم به نجات دادن، این مردم هنوز بخشی از سیستم هستن و این سیستم اونارو تبدیل به دشمنان ما میکنه. تو باید بفهمی، بسیاری از مردم برای جدا شدن از سیستم آماده نیستند.
و خیلی از اونا معتاد بهش هستن، ناامیدانه وابسته به سیستمند، برای همین برای حفظ این سیستم میجنگند.
حقیقت:مردم اطراف ما گرفتار سیستمیهستند که "ذهن ناخودآگاه" نامیده میشه و 95 درصد ذهن رو تشکیل میده.یعنی 95 درصد عقاید،رفتار، عادتها، و حتی حرفهایی که میزنیم اختیارش دست ما نیست و توسط خانواده و جامعه "برنامه ریزی" شدیم تا به شکل خاصی رفتار کنیم، درواقع توی "خواب"(ناهوشیار) هستیم و بصورت اتوماتیک وار زندگی میکنیم و هیچ درک درستی از حقیقت زندگی نداریم، وقتی توی چنین خوابی هستیم، بیدار شدن ازش و دیدن واقعیت زندگی دشواره مگر اینکه از این چرخهی ناهشیار و برنامههای تکراریش نجات پیدا کنیم.
-
- نئو: "چرا چشمام میسوزه؟"
- مورفیوس: "برای اینکه تا حالا ازشون استفاده نکردی "
- حقیقت:وقتی از حالت ناخودآگاه ذهن بیدار میشیم، زندگی رو به همون شکلی که هست میبینیم، بدون تفکر، قضاوت و یا برچسب زدن، بدون گرفتار شدن در عقاید محدود کنندهای که از طرف خانواده و جامعه توی ذهن ما برنامه ریزی شده و به ما آموخته شده که اشیا اطرافمون هر کدوم اسم و معنای خاصی دارن، درنتیجه ما بدون توجه و دقت کردن به این اشیا از کنارشون رد میشیم و واقعیت رو نمیبینیم / به عبارتی وقتی ناخودآگاه زندگی میکنیم، دغدغههای فکری و احساسات وسواسی ما مثل پردهای هستند که نمیزارن واقعیت زندگی رو همونطوری که هست ببینیم(توی خواب هستیم)
- ((این پست درحال کامل شدن هست))